یه دل شکسته یه عاشق خسته
یه قصه ی تاریک یه راهی که بسته
از زندگی سیره لحظه ای که میره
از این همه غصه نزدیکه بمیره
بین راهو بی راه رو لبه ی پرتگاه
پر از حیله دورش پر از اشک تمساح
حادثه همیشه توی زندگیشه
بهش حرف میزنی عصبانی میشه
انگار این اضافست از دنیا کلافست
یه عمره تو چشماش بغض بد قیافست
از همه چی بیزار
از همه چی بیمار
هی میزنه با مشت توی درو دیوار
♫♫♫
توی نگاه خستش انتظاره
زخمیه , احتیاج به مرحم داره
از همین عشقی که داره میمیره
از همین عشق میتونه جون بگیره
میتونه باز به زندگی رو کنه
یه ذره عشق میتونه جادو کنه
…
تو جنگ و ستیزه تعقیب و گریزه
سایه به سایش تقدیر مریضه
ته خط رسیده از همه بریده
ترس تو وجودش مثل مار گزیده